این چند وقته فقط یه پسر با بال‌های خونی و بدن بسته‌شده تو ذهنمه

دردی که با هر نفس کشیدن تو بدنش می‌پیچه، بندهای اهنی که اونقدری سفت بسته شدن که از کناره‌هاشون خون می‌چکه، بالهایی که هیچی ازشون نمونده بجز چند تا رد خونی

همه‌ی اینا باهم صحنه‌ی قشنگی رو به وجود اوردند و من نمیدونم چرا اینارو دارم اینجا میگم

ولی این صحنه دقیقا جلوی چشمامه!