مرگی که نمیاید و نمیخواهد بیاید...!
هیچکس نمیتواند پی ببرد، هیچکس باور نخواهد کرد، به کسی که دستش از همهجا کوتاه میشود، میگویند: "برو سرت را بگذار بمیر" اما وقتی مرگ هم ادم را نمیخواهد، وقتی مرگ هم پشتش را به ادم میکند، مرگی که نمیآید و نمیخواهد بیاید...!
همه از مرگ میترسند و من از زندگی سمج خودم.
و چقدر هولناک است وقتی مرگ هم ادم را نمیخواهد و پس میزند!
---
نه، کسی تصمیم خودکشی را نمیگیرد، خودکشی با بعضیها هست، در خیره و در سرنوشت انهاست، نمیتوانند از دستش بگریزند. این سرنوشت است که فرمانروایی دارد ولی در همین حال این من هستم که سرنوشت خودم را درست کردهام. حالا دیگر نمیتوانم از دستش بگریزم، نمیتوانم از خودم فرار بکنم.
باری چه میشه کرد؟ سرنوشت پر زورتر از من است!
Tin "
از پدران و بزرگای نویسندگی زمان شاه بوده .
احساس بدیه، وقتی تو مرگ رو میخوای، واقعا می خوایش و تنها خواستته ولی اون تو رو نمی خواد و درعوض میره سراغ کسایی که با تموم وجود دارن اون رو پس می زنن.
میدونی خیلی عجیبه که این پست رو تو وبی بخونم که آدرسش life goes on هستش.
یه پارادوکس جذابیه.
صادق هدایت برای من از نظر ذهنیتی خیلی دور بود.
از اثارش به شدت میترسیدم.
بوف کور بود....چشمای سیاهِ توخالیش هنوز جلو چشمامه و تنها چیزیه که ازش به یاد دارم.
کی دوتا خصوصی و یه پست مخصوصی صحبت داره درحینی که میشه زیر پستا حرف زد؟دراگون
دراگون کیه؟ دایناسور
دایناسور کیه؟ یه پنگولی که همیشه باعث بخندمxDㅠㅠ
اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید لطفا ابتدا وارد شوید، در غیر این صورت می توانید ثبت نام کنید.
زنده به گور از صادق هدایت-